خوشه سار مان جانا

مانِ جانا

کجا همنشینی فراهم شده؟
چه جا، جانمان شاد و با هم شده؟
کجا گردشی جانفزامان کند؟
شگفت آورد، نو به نومان کند

 

چه ابزارِ بازی، دم دست هست
چه سازی بیابی نوابخشِ مست؟

ببین ساز در دست آوا نواز
از آن کالبد، شُد هنرها فراز

 

رخ و روی کالا نگارین شده
چه زیبا تنش ناز و رنگین شده

چنین سفره آراییِ میزبان
همه زندگی بخش بر میهمان

 

کپر، جایگاه رهِ بادهاست
چو ایوان که بگشوده و دلگشاست

 

پلاسی که آن خانه‌ی چادری است

چو بادی سبک همچو گردشگری است!

و آن نیمه باز و پُر از رخنه است

بهاران خورند چنین خانه است

 

همه دشت را آسمان بام داد
به زیرِ چنان بیکران جام داد

به قالیِ پهنی به زیر درخت
دلی آسمانی بخوابیده تخت
که مرغی در آنجا نوایی کند
دل‌آسودگان را هوایی کند

 

و یا در نیایشگهی دلگشا
دل و دست و جان و روان واگشا
که آن جایگاهی روان پرور است
رهِ آسمان را در آنجا در است

خوشه سار مان مانا

مانامان

 

تا از پس هزاران
مستانِ تیشه‌دستان
کوه و کمر بکنده،
در دستِ روزگاران

اکنون اتاق و ایوان،
وین خانمان به سامان
می‌خواند ای رهروان
آعوش میمندمان

*

چو کوه و کمر، خود، تنِ سازه شد
به فهرستِ گنجِ جهان داده شد
نشاید که اوریز سازم درون
کمی دورتر جای آن دیده شد

*

چه جایی نگهدار جا دادن است

چه بندی به بستن پی ماندن است

به بسته دری، پوششی بَر نمود

نگهبان دارایی و مان ببود

خوشه سار مان رانا

مانِ رانا

ز ابزار میمندیان گویمت
وز‌آن جای در کارشان گویمت

 

میان اتاق و کپرهایشان
به ایوان و هم در کف گُمبه‌شان
اجاقی است در پیش درگاهشان
که دیدان بنامند دیگ‌دانشان
نهد دیگ و تابه به سنگِ درست
به زیرش کند آتشی بهر پخت

 

کفِ هر اتاقی ببین چاله‌ها
در آن چاله کوبیده بُد کُنده‌ها
چنین دارِ خوابیده در جا کند
ببافد، بکوبَد و پایا کند

 

دو تیغی که با هم یکی می‌شود
دوکاردی است نامش که قیچی شود

بسی پشم‌ها را به آن چیده‌اند
که تا یاد باشد چنین دیده‌اند

 

بیا ارّه‌های دوسر را ببین
توانِ دو بازوی آنها ببین
چنین کُنده‌های تنومندِ دار
کُند تخته‌تخته به نیروی کار
یکی این سر و دیگری آن سر است
به رفت و به برگشت، نیرو در است

 

یکی پُتک سنگین بیاورده است
بدان سنگِ بسیار بشکسته است
و یا آن گُوِه را که نامیده گاز
بکوبیده در لای سنگی دراز
که آن را دو نیمش کند کَم‌کَمَک
ز ابزار نیکی بگیرد کُمک



شنیدم به هنگام یورشگری
که دزدان بشورند بر دیگری
نهان جایگاهی کف خانه بود
که دختر در آن بافته می‌نمود
به یک کارگاه چنان کوچکی
که بافد در آن بند تنبانکی

 

به هر جایگه که فروشی کند
همی کار و پیشه نمودی کند

 

خوشه سار مان دانا

مانِ دانا

چه گنجی ز دانش دمِ دست هست؟
که در کویِ میمند آید به دست؟

 

به کُنجِ اتاقی ز میمندمون
نوشته بیاب و همانجا بخون

 

و یا سوی آن پایگاهی برو
که ده‌ها پژوهش نهد پیش تو

ز مردم‌شناسی و دست آفرید
و فرهنگ واژه در آنجا بچید

گر از سازه جویی، همانجا بیاب
هم از کوه و دشت و از جویِ آب

بخوان گونه‌گون از گیاهانشان
بجو شیوه‌ی پُخت‌و‌پَزهایشان

در آن نکته‌های پزشکی نِگر
چه‌سان کم کند، دردِ سر یا کمر

چه برنامه‌ها پیش رویش ببود؟
در آنجا چه‌ها را فزوده نمود؟

بسی بیش ازین هست گنجینه‌شان
برو جستجو کن، همانجا بخوان

 

نگاری که بر کوه و سنگ آمده

بز و قوچ و اسب و پلنگ آمده

همه از کهن روزگاران ببود

پیامی به آن شیوه آورده بود