دو بردارِ دو جفتِ روبرو هم
نشسته چون چلیپایی به رو هم

یکی از سردی و گرمی بگوید
یکی در خشکی و نرمی بجوید

که گرمی از میانش واگراید
بسی زورِ کنش‌ها می‌فزاید

و سردی در میانه همگراید
مَکِش در واکنش درمی‌رباید

همی نرمی دگرگونی پذیرد
ز نیروی کُنش گردش بگیرد

و خشکی می‌نشیند پای‌برجا
که پاینده بماند سخت درجا

میانِ این دوبردارِ چلیپا
بزاید چهار گوهر از دوتا ها

به نام باد و خاک و آتش و آب
دو سوی هریکی بنگر و دریاب

که بادِ گرم و تر سرزنده از جان
ز گرمی در کنش وَ نرم و گردان

و خاکِ سرد و خشکِ پایه و مان
ز سردی بسته و در خشک بَندان

و آتش گرم و خشکِ راست در ران
ز گرمی پوید اندر خشکِ رَهبان

و آب سرد و تر در جستنِ دان
ز سردی شد به ریختِ جام، نَرمان

نو-منچلیف
سرد-و-گرم-و-خشک-و-تر

گرم و تر در باد و جان
سرد و خشکی، خاک و مان
گرم و خشک، آتش و ران
سرد و تر را، آب دان

نوشته …